دانشجويان آزاديخواه و برابري طلب دانشگاه سراسری یزد
دانشجويان آزاديخواه و برابري طلب دانشگاه آزاد یزد
دانشجويان آزاديخواه و برابري طلب دانشگاه اردکان
سخنی در باب چپ رادیکال / بهروز کريمي زاده
بي مايگي اظهاراتي که از جانب عده اي در باب سوسياليسم و مارکسيسم در قالب هايي نظير معرفي نظريه پردازان مارکسيست صورت مي گيرد و پر گويي هاي پر طمطراق و توخالي در باب مقايسه تطبيقي محتواي نظري نيروهاي چپ گرا در دهه هاي چهل و پنجاه و نيروهاي کنوني چپ، ضرورت ارائه مطالبي را در جهت معرفي و توضيح گرايشات چپ عيان مي سازد. اين مطلب کوتاه نيز گامي در جهت پاسخ به همين نياز است.
عده اي نسبت به دموکرات بودن نيروهاي چپ کنوني اظهار ترديد مي کنند، در حالي که در تمام سطوح جامعه و به خصوص در دانشگاه ها، نيروهاي چپ راديکال در صف مقدم دفاع از مطالبات دموکراتيک و حقوق صنفي و مدني قرار دارند. در اين مقاله به صورت اجمالي در جهت تنوير افکار عمومي نسبت به ماهيت نيروهاي چپ راديکال ( در مقابل سمپاشي هايي از نوع بالا) خواهيم کوشيد. سعي ما بر اين است که توضيحات خود را با ادبياتي شفاف ارائه دهيم تا پيام خود را به صورت واضح و روشن به مخاطبان خود منتقل کنيم.
جنبش چپ، جنبش نقد دائم شرايط موجود و نفي مداوم سرمايه داري از منظر طبقه کارگر به قصد ايجاد تحولي بنيادين در اساس جامعه (از جمله روابط مالکيت) است. ابتدا بايد چهارچوب نظري خاصي را که منجر به ارائه چنين تعريفي از جنبش چپ مي گردد، به طور خلاصه بيان کنيم. تحليل طبقاتي جامعه با روشي ماترياليستي، ديالکتيکي و تاريخي در مرکز ثقل اين ديدگاه قرار دارد. از اين منظر جامعه چون کليتي يکدست و يکپارچه حاصل از گرد هم آمدن افراد منفرد در نظر گرفته نمي شود و دولت به عنوان نهادي خنثي که کارش صيانت از حقوق افراد و قضاوت و مداخله در موارد اختلافي است، شناخته نمي شود.در اين ديدگاه طبقات اجتماعي به عنوان يک ميانجي مهم و عمده ميان فرد و جامعه ظاهر مي گردند که در تعيين هويت و ساختار دروني هر يک از اين دو مفهوم نقش محوري دارند. روابط ما بين طبقات اجتماعي حاصل از شيوه توليد و معيشت انسان ها در هر دوره تاريخي از طريق ايدئولوژي ها و نيروهاي نظامي و قهر آميز توجيه و تثبيت مي گردند.در طول تاريخ بشري طبقات حاکمه دولت را به عنوان ارگان سرکوب و پاسدار منافع خود شکل داده اند و طبقات تحت استثمار نيز به شيوه هاي مختلفي از رفرم گرفته تا آشوب، قيام و انقلاب در مقابل طبقات حاکم بر مي خيزند و اينگونه است که تاريخ جوامع، تا کنون تاريخ مبارزه طبقاتي بوده است.
در اين ميان جنبش چپ نه به عنوان فرقه اي ايدئولوژيک متشکل از مصلحين اجتماعي بلکه به عنوان جنبشي برآمده و معطوف به يکي از طبقات حاضر در جدال يعني طبقه کارگر است. تئوري اين جنبش سوسياليسم انقلابي (يا مارکسيسم) تئوري نقد مناسبات سرمايه داري از منظر طبقه کارگر مي باشد و هدف آن پيروزي طبقه کارگر در منازعه طبقاتي و تسخير قدرت سياسي توسط اين طبقه است و در نهايت انحلال طبقات و از ميان رفتن دولت است.تا همين جا زمينه بحث بسيار گسترده است. نظريات متعددي وجود دارندکه در برابر تحليل طبقاتي فوق موضع مي گيرند يا صحت جهاني آن را به زير سوال مي برند. اين مجادلات محتواي هزاران صفحه بحث نظري بين متفکران چپ گرا و راست گرا را تشکيل مي دهد که خواننده علاقه مند مي تواند به اين متون مراجعه نمايد.اما بايد افرادي را که با فخر فروشي و به سياق صفحات روزنامه شرق قصد دارند ديدگاه هاي نظريه پردازان خاصي را به عنوان تنها نظريات جا افتاده و قابل قبول چپ گرايان به جامعه قالب کنند! از اين امر مطلع نمود که از زمان انتشار مانيفست کمونيست در سال ۱۸۴۸ تا کنون مباحث بسياري توسط بزرگان نظري و سياسي جنبش چپ چون انگلس، لنين، لوکاچ، گرامشي، لوکزامبورگ و تروتسکي و ...طرح گرديده است که در اين ميان نظريات جزم انديشان و جبر گراياني چون کائوتسکي صفحات اندکي از اين ادبيات پر بار را اشغال مي نمايد. هر چند پناه بردن مريدان پوپر و هايک به چنين چهره هايي در مقابل چپ راديکال مايه مزاح و انبساط خاطر را فراهم نموده است.اما در اين وانفسا که جانيان سابق نقش آزاديخواهان را بازي مي کنند، شاهزاده پهلوي طرفدار دموکراسي مي شود و يکي از عناصر مشکوک زندان اوين به کمک راديو "صداي آمريکا" به رهبري جنبش دانشجويي ارتقا مي يابد. بايد اندکي بيشتر پيرامون خصوصيات سياسي چپ راديکال بحث نمود.در ديدگاه چپ راديکال، ايران به عنوان جزئي از نظام جهاني سرمايه (حال ياغي يا مطيع!)مورد تحليل واقع مي شود. لذا مبارزه طبقاتي به صورت جدالي مشخص ميان ارکان سرمايه (اعم از داخلي يا خارجي) ، حاکميت و طبقه کارگر در بطن جامعه جريان دارد.شرايط ايران مطالبات دموکراتيک و آزاديخواهانه اي چون "آزادي بيان" ، "آزادي تشکل" و .... را در چهارچوب پلاتفرم خاص طبقه کارگر و چپ راديکال (که چيزي جز پيگيري مستمر جهت تحقق سوسياليسم نيست) برجسته نموده است. البته شيوه برخورد چپ راديکال با اين مطالبات کاملاً متمايز با اپوزيسيون راست و شيوه بورژوايي مي باشد که در کنار چگونگي پيوند اين مطالبات دموکراتيک با مطالبات سوسياليستي از منظر چپ راديکال (در تمايز با ديگر نحله هاي چپ) خود جاي بسط و بحث بسيار دارد.چپ راديکال تضاد ميان "آزادي" و "برابري" را نمي پذيرد و دوگانگي ميان اين دو مفهوم و خواسته بنيادين انساني را ناشي از محدوديت هاي مناسبات جامعه سرمايه داري مي داند.با اين مقدمات چپ راديکال معتقد است حاکميت سرمايه داري در ايران اساساً با نوعي خود کامگي ملازم است. لذا بحث ابداً بر سر انتخاب يک دموکراسي بورژوايي يا يک حکومت استبدادي با شکل بندي ماقبل سرمايه داري نيست.طبقه سرمايه دار در ايران همواره با حکومت هاي خودکامه سازش کرده و هيچ گاه نيروي سياسي مستقلي را شکل نداده است که نبرد با خودکامگي را تا انتها پيش ببرد. ريشه اين مسئله را مي توان در اين واقعيت جستجو کرد که دموکراسي حقيقي در ايران به سرعت مناسبات اقتصادي سرمايه داري را نفي مي کند و منافع عيني توده هاي وسيعي از مردم به صورت بارزي با مناسبات اقتصادي مزبور بيگانه است.لذا طبقه سرمايه دار همواره به قدرت خودکامه اي نيازمند است تا مناسبات اجتماعي و اقتصادي سرمايه داري را به جامعه تحميل کند.البته بايد در نظر داشت که که درباره مسئله دموکراسي به صورت عام نيز چپ راديکال کاملاً متفاوت مي انديشد. براي چپ راديکال دموکراسي بورژوايي نه يک هدف و نه يک ايده آل ذهني بلکه مفهومي است که در هر دوره معاني و تعابيري دارد و با توجه به معناي مشخص آن در دوره اي که به کار برده مي شود ، درباره آن موضع گيري مي شود." دموکراسي" در چهارچوب ادبيات ليبرالي حاکم بر جهان، آن شکل بندي سياسي را مد نظر دارد که حکومت جهان شمول سرمايه را تضمين نمايد. به اين ترتيب "دموکراسي" از يک مدل پيشنهادي براي پاسخگويي به خواست هاي عمومي همچون حکومت "نژاد برتر" به يک غايت نهايي ارتقا مي يابد.براي حصول اين غايت هرگونه جنگ افروزي، تهاجم يا تجاوز نظامي مجاز شمرده مي شود. حتي اگر لازم باشد مي توان ريختن بمب هاي فسفري و خوشه اي را بر سر مردم فلوجه توجيه نمود!در ادامه همين منطق است که از نظر برخي از دموکراسي خواهان ايراني وصول به "دموکراسي" از هر طريقي (جنگ، تحريم يا جنگ هاي قومي و...) مورد حمايت است. خارج از اين نکته که چنين روش هايي منجر به آمدن دموکراسي مورد ادعايي خود آقايان هم نخواهد شد اين مسئله نشان دهنده نوعي انديشه غايت محور در ذهن ليبراليسم حاکم بر جهان امروز است که در آن هدف وسيله را توجيه مي کند.(به عبارتي ديگر اين طرز تفکر نزديکي بسياري با يک ديدگاه فاشيستي دارد)چپ راديکال استقرار يک حکومت دموکراتيک را بسيار مطلوب ارزيابي مي کند و اين خواست را با سياست خاص طبقاتي خود، تنها از طريق رشد و ارتقاي جنبش هاي اجتماعي و جهت گيري خاص آن ها ممکن مي داند.طرق پيشنهادي ديگري چون زمينه چيني براي وقوع انقلاب رنگي، تحريم و.... مورد پذيرش چپ راديکال نيست. اين مسئله نافي دموکرات بودن چپ راديکال و تعهد آن به آرمان هاي آزادي خواهانه نيست، بلکه نشانگر راهبرد متفاوت اين جنبش از اپوزيسيون ليبرال و راستگراي ايران است. نمونه اي از شيوه برخورد چپ راديکال با مسائل روزمره سياسي مي تواند قضيه را روشن تر کند. تجمع در حمايت از حقوق دکتر ناصر زرافشان، اکبر گنجي، مهندس موسوي يا هر زنداني سياسي ديگر، عملي است که در آن هر نيروي دموکراتيک اصيلي از جمله چپ راديکال شرکت مي نمايد. در همين حال عدم حمايت از تجمع هواداران آقاي گنجي در مقابل دفتر سازمان ملل در نيويورک و نقد اين گونه حرکات از سوي چپ راديکال نشان دهنده تفاوت هايي بنيادين در نگاه به سياست، ارزيابي شرايط ايران و چگونگي عمل براي رسيدن به نتايج مطلوب است.به طور خلاصه بگوييم که اين يک شانتاژسياسي است که هر کس در ايران با مشي ليبرالي و شيوه هاي آمريکايي کنار نيايد، دموکرات نيست چپ راديکال نه تنها در مقابل اين شانتاژها عقب نخواهد نشست، بلکه مستقيماً بنيان هاي نظري بخش عمده اي از اپوزيسيون راست و ليبرال را به چالش خواهد کشيد.در مورد چپ راديکال ناگفته ها بسيار است، اما ادامه بحث و چگونگي پيشبرد آن را به مقتضيات زمان واگذار مي کنيم .و در پايان تاکيد مي کنيم که چپ راديکال در ايران با هدف پيشبرد سياست مستقل طبقه کارگر، پيگيري خواست هاي ملازم آزادي خواهي و برابري طلبي را در دستور کار خود دارد و فارغ از انگ ها و آزار ها راه خود را ادامه خواهد داد.
منتشر شده در نشریه خاک
درباره دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب / وحيد ولي زاده :
درباره دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب توضیحی را ضروری می بینم. پس از فراخوان تجمع روز ۱۳ آذر و در پی آن برگزاری سازمان یافته مراسم، به رغم بازداشت و ربودن ۱۳ تن از سازماندهندگان و چهره های برجسته چپ دانشجویی، تلاطمی صحنه ی سیاسی را آشفت. مأموران امنیتی بلافاصله پس از برگزاری تجمع و راهپیمایی منسجم دانشجویان چپگرا در دانشگاه تهران شمار دانشجویان بازداشتی را به بیش از چهل تن رساندند. این دانشجویان بلادرنگ تحت فشارهای جسمی و روحی قرار گرفته و به جرم عقاید سیاسی خود و نیز شرکت در مراسم مسالمت آمیز روز دانشجو در سلولهای انفرادی از عطوفت همیشگی سرمایه داری اسلامی حاکم برخوردار شدند. وزارت اطلاعات ابتدا دانشجویان بازداشتی را تعدادی غیر دانشجو و آشوب طلب نامید که قصد داشته اند با ترکاندن ترقه و مواد آتشزا بحران آفرینی کنند. طیف گسترده ای از فعالین مدنی و سیاسی لیبرال، مذهبی واصلاح طلب در برابر این برخورد سیاست سکوت و نادیده انگاری را در پیش گرفتند. رسانه های بین المللی فارسی زبان پس از انعکاسی کوتاه از حوادث دانشگاه، صرفه را در آن دیدند که خبر رسانی و پیگیری سرکوب نیروهایی را که هم سنگر خود نمی یافتند به حالت تعطیل در آورند. نزدیک به دو ماه پس از دستگیری های نخست و در حالیکه بسیاری از بازداشت شدگان همچنان در زندان به سر می بردند بیش از ده تن دیگر از دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب مورد یورش نیروهای امنیتی قرار گرفته و در خانه ای بازداشت شدند. حوادث شتاب داشت و بخش عمده ای از فعالین شناخته شده چپ دانشجویی بازداشت شده و یا تحت تعقیب و در حال گریز بودند. تنها جبهه ای که پیگیرانه در کنار دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب ایستاد نیروهای چپ و سوسیالیست و آزادیخواه جامعه، اعم از نویسندگان و روشنفکران و کارگران درون ایران و نیز سازمان ها و نیروهای چپ خارج از کشور بودند. ضربه ی ۱۳ آذر، اگر به بهای آزار و اذیت و شکنجه بسیاری از دانشجویان چپگرا تمام شد اما صدای کمونیسم، صدای آزادیخواهی و برابری طلبی را از حصار نرده های دانشگاه تهران به بیرون سر ریز کرد و نگاه ها را متوجه خیزش مجددد چپگرایی در جامعه کرد. کمپین های گسترده چپگرایان با هدف فشار بر جمهوری اسلامی مبنی بر آزادی دانشجویان آزاد شده، صف پاره پاره ی کمونیست ها و آزادیخواهان را دوباره منسجم کرد و ستم کشیدگان جامعه نیروی منع شده ی خود را در جوانی و ایستادگی فرزندان خود باز می یافت که فارغ ازمحاسبات کاسبکارانه، در مقابل دیکتاتوری و ستم طبقاتی قد علم کرده بودند. خطر برای جمهوریِ سرکوب و ممنوعیت ابعادی تازه می یافت که تمام توان مادی و معنوی خود را در جهت اعاده ی نظم کهن بسیج کرده بود. جناح خندان و جناح عبوس حاکم، خود را در برابر نیروی خشمگین اما پر امیدی یافته بود که ریشه های قدرت خود را در مردم اعماق جستجو می کرد. هیأت مدیره ی کمپانی سازگارا و شرکاء در قرارگاه خود در تلویزیون صدای آمریکا خبر از نیروی غیر مترقبه ای یافته بود که قرارگاه های بسیار نزدیک تری به مرکز جامعه بنا کرده بود. اتحاد مقدس بار دیگر شکل گرفت. و بار دیگر مبارزه با کمونیست ها خیمه گاهی بود که این طیف وسیع رنگارنگ را هم پیمان کرد. چه باک، که پرچم سرخ انقلاب کمونیستی آتی ایران جز بر ویرانه های خیمه های سرکردگان بورژوازی، بر نخواهد افراشت. بلوک قدرت سنگ ها را بست و ماشین های خود را رها کرد. ماشین شکنجه و دادگاه، تا گوشت و پوست انسانی را بدرد و بفرساید، و ماشین دروغ و فریب که « هوا را تیره می دارد اما هرگز نمی بارد». فعالین دانشجویی که سالها در نشریات مختلف دانشجویی قلم زده، تجمعات اعتراضی را سازماندهی کرده، حلقه های مطالعاتی و جلسات سخنرانی را برگزار کرده و ارتباطات درازمدتی با بخش های پیشرو و رزمنده ی جامعه داشتند، انسان هایی بی چهره، ماجراجویانی آکسیون گرا، رهزنانی در جنبش دانشجویی، عروسکانی در بازی های بزرگان و ... تصویر شدند. تلکس ها و تلفن ها به کار افتاد تا نهادهای حقوق بشری و بین المللی را قانع کنند که کمونیست ها سارقانی بندبازند که قصد تصاحب غیرقانونی عناوین زندانی سیاسی، تبعیدی سیاسی، فعال دانشجویی، نویسنده و نظریه پرداز، و ... را دارند. آنها که تا دیروز تمام حرکت های چپ رادیکال را در دانشگاه به امر و تأیید طیف احمدی نژاد و راست افراطی حاکمیت نسبت می دادند، یکشبه تمام حرکت های خلاقانه و مبتکرانه چپ را اطاعت کورکورانه از یکی از احزاب خاص سیاسی نامیدند. حجم سنگین آتش توپخانه اما، نوید نزدیکی ارتش سرخ را می سراید. در هر جنگ طبقاتی بزرگ، دشمن برای جان خود سخت سرانه می جنگد. جنگ اما پدیده ای دیگر را جان می دهد. جنگ روانی. در هنگامه ای که بسیاری از دانشجویان چپگرا در انتظار بی دادگاه حاکمان اند و طبقه حاکم خانواده شان را به گروگان گرفته ( می دانیم وثیقه یک منزل مسکونی برای تهیدستان یک جامعه ی پول زده یعنی چه )، کسانی که نام و آدرس آنها چون آرمانی که در چشمهاشان می درخشد علنی است، و توان سخن گفتن و پاسخ دادن را موقتا از دست داده اند، دشمن می کوشد از طریق ترویج شایعه و شک، اتحاد آزادیخواهان و برابری طلبان را تخریب کند. آن روز که سلب صدا شدگان صدای خود را بازیابند حقیقت آشکار خواهد شد. اما در این لحظه ی تاریک روشن اشاره به
چند نکته ضروری است. برگزاری مستقل مراسم روز دانشجو توسط چپ بی مقدمه و به فرمان چند رهبر فرزانه رخ نداد. در فرآیندی دموکراتیک و با بحث و جدل و رأی گیری از طیف گسترده ای از دانشجویان چپگرا و با نظر اکثریت این تصمیم گرفته شد. جزئیات مباحث را شاید در فرصتی دیگر بتوان مرور کرد اما آنچه اکنون می بایست بر آن تأکید شود جمعی بودن این تصمیم گیری است. دیگر آنکه چپ اگر برای کنش می خواست منتظر مجوز دانشگاه و لابی با مراکز قدرت باشد سالها پیش در همان دفتر تحکیم وحدت تحلیل رفته بود. دانشجوی چپ رادیکال ویلایی در شمال نداشت که بخواهد با روی کار آمدن احمدی نژاد به تعطیلات برود. چپ در دانشگاه سنگر مقاومتی بود که از ایده ی آزادی و برابری در برابر میلیتاریسم اسلامی و سرمایه داری دفاع می کرد. این سنگر با دشمنان آزادی و دشمنان برابری مشترک نبود. نکته پایانی آنکه دانشجویان چپ دانشجو هستند. آنها بخشی از اینتلجنسیای جامعه ی ایرانند که گر چه پرولتریزه شدن هر چه وسیع تر شدن نیروی کار، افقی پرولتری را به لحاط عینی در برابر آنها نهاده، اما این همانی مطلقی با طبقه کارگر در مفهوم صنعتی آن ندارند. درنتیجه مطالبه ادغام مطلق آنها در جنبش کارگری موجود در جامعه، پژواکی خنده آور و همزمان تأسف زا برمی انگیزد. اینتلجنتسیا رابطه ای میانجی مند با کارگران دارند. روشنفکران و دانشجویان کمونیست وظیفه درهم شکستن هژمونی بورژوازی بر جامعه و استقرار هژمونی پرولتری را بر عهده دارند. از طرفی دیگر پرولتاریا نه شمار انبوه انسان های تحت ستم، بلکه در عین حال امکان گسیختن بندهای جامعه و تحقق رهایی انسانهاست. چپ رادیکال هیچگاه در کارگر گرایی افراطی شریک نبوده و پرولتاریا را نقطه آغازی برای رهایی انسانی می دیده و نه نقطه پایان .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر